نمیدونید آدم چقدر نا امید میشه ببینه کسی برای مطلبش نظر نداده . تازه قالب وبلاگش هم هی بازی دراره و رنگ زمینش درست نشه و تو احساس کنی الان دلت میخواد مدیر لاکس بلاگ الان جلوت باشه تا تو بتونی دستاتو بذاری دور گلوش و انقدر فشار بدی تا رنگ زمینت شرمنده بشه و خودش خودشو درست کنه .این کار تبلیغ وبلاگ هم انقدر برام ناخوشاینده که فکر میکنم دارم دخترمو توی بازار میچرخونم تا مگه خواستگار براش پیدا بشه. خب ولی اگه اینکارو نکنم مردم از کجا بفهمن دختر با کمالاتی دارم؟ نمیدونم چرا مثالهام هم همش حول و حوش شوهر کردن دخترا میچرخه!!!!
با این وجود از همه اونایی که نظر ندادن هم ممنونم...
دوستان اظهار نظر فرمودن که مطلب قبلی رو شتابزده و با کمی خشم و عقده یا یه چیزی تو این مایه ها نوشتم!! والله انکار نمیکنم با خشم نوشتم چون نا سلامتی راجع به دخترای ترشیده که پرخاشگر هم هستند نوشتم ضمن اینکه گفتم خودم هم از اون دسته دخترای ....هستم پس به این خاطر خواستم شما هم همون حال و هوای ترشیدگی رو از نوشتارم بگیرید. تا مثل این سینماهای شصت بعدی بتونید خودتون رو کاملا در صحنه ترشیدگی و حتی به جای اون دختر ترشیده بیچاره احساس کنید. فرقی هم نمیکنه مرد باشی یا زن مهم اینه ببینی ترشیدگی چه حسی داره! اما ایراد دوم در مورد شتابزدگی، متاسفانه من اینو هم قبول دارم ،ولی به جان شما که میخوام دنیاش نباشه(این اصطلاح چه معنی ای داره؟) همش به خاطر شما خواننده های نازنینه! چونکه میخوام قبل اینکه آخر داستانو متوجه بشید حوصلتون سر نره و یهو نذارید برید . برای همین عجله دارم زود به آخر ماجرا برسم. البته این توجیهی بود برای پوشوندن این ضعف که توانایی جذب مخاطب رو تا انتهای مطلب ندارم. چه ناراحت کننده
در مورد دلایل قبل که نوشتم و بعدا خوندم و دیدم عجب آشفته بازاریه یه دلیل رو یادم رفت ذکر کنم که حالا ذکر میکنم و اون هم خود ارتباط با جنس مخالفه اجازه بدید با شماره و مرتب بگمش:
1- س.ک.س و رابطه با جنس مخالف اگر از روی علاقه و با روابط نرمال باشه ،_ منظورم اینه مث بعضی زن و شوهرها همش جنگ و خونریزی نباشه یه قسمتای نسبتا زیادیش عشق و مث آدم حرف زدن و از این جور چیزمیزا باشه،_ بسیار آرامش بخش و لازمه حیات هر انسانی با هر جنسیتی هست و بر خلاف نظر بعضی پدربزرگ ها و برخی علمای دین و کلا برخی دیگه اصلا یک آپشن اضافه برای سیستم زندگی نیست. مثل این میمونه (البته اگه درسای آموزش رانندگیم رو خوب یاد گرفته باشم) ماشین ترموستات نداشته باشه!! آخه شنیدم هستند راننده هایی هستند که ترموستات ماشینو برمیدارن چون فکر میکنن زیاد بدرد نمیخوره و فقط باعث کند شدن حرکتشون میشه اما غافل ازینکه این نبود ترموستات به مرور باعث استهلاک و افسردگی و پرخاشگری ماشین میشه، البته زن رو یه جورایی شبیه ماشین آرزو میکنن: وسیله ای برای سواری دادن به مردهای زندگی با کمترین سوخت و بیشترین کارایی، وسیله ای که صرفا جهت خوشگذرانی برخی آقایون تهیه گردیده!!!
برگردیم به موضوع انسانی، نبود س.ک.س و روابط عاطفی به مرور باعث استهلاک و فرسودگی میشه و به مرور این یکی هم تبدیل به یه دلیل دیگه برای ترش خلقی(وای دلم ریش شد از اینهمه ترشی که توی مطلبم استفاده کردم احساس میکنم الای بوی تمبر هندی میدم)در دختران عزیز ما میشه.
خب عزیزان تا الان مطلب فارغ از خشم و شتابزدگی بود؟ میبینید چقدر نقد خوبه؟ البته مهم اینه که من هم انسان بسیار نقد پذیر و متشخصی هستم.
در نهایت این مطلب ترش باید بگم چند تا راهکار برای خانواده ها و چندتا هم برای دخترای مبتلا به ترش شدگی ارائه میدم:
واسه خونواده که باید بگم تقریبا برن مطلب قبلی رو بخونن و اون عوامل رو از بین ببرن. ضمن اینکه چون احساس میکنم هیچ مادری نمیاد وبلاگ منو بخونه با اجازه زیاد برای این دسته انرژی نمیذارم. اما دخترها:
خانمهایی که با من درد مشترک دارید یا فکر میکنید ممکنه در آینده به این درد مبتلا بشید باید بگم من اگه راهکار داشتم که الان این نبود وضعیتم که مجبور باشم صبح تا شب بشینم پای نت و چت و...بعدشم برم پای آینه و موهامو دونه دونه بکنم و یه چین با عمق چند سانت وسط ابروهام بکارم! خدا روزیتونو جای دیگه بده،اگه راهکاری یافتید منو هم بیخبر نذارید بخدا دعاتون میکنم...
خب همه مطالب بالا ترکیب خوشمزه ای از حقیقت و دروغ طنز آلود بود. راهکار به ذهنم میرسه اما اول دلم میخواد ببینم طرفداران بیشمار این وبلاگ نظرشون چیه. شوخی یا جدی دلم میخواد بدونم آقایون یا خانوما و حتی مادرا چه پیشنهادی برای ما دخترهای رد شده از بخت یا خوابیده روی بخت دارند؟ واقعا یه دختر بیکار یا کارمند، زیبا یا زشت، چه جور زندگی کنه که هم خونواده و هم خودش و هم خدا ازش راضی باشن؟ چطور یه دختر میتونه احساس استقلال طلبی و هویت خودش رو ارضا کنه؟
من بیصبرانه منتظر شنیدنم فقط داد نزنید آروم هم بگید میشنوم .....
کتاب متافیزیک چیست؟ اثر هایدگر رو دارم میخونم. هر دو صفحه که میخونم نیاز پیدا میکنم 20 دقیقه راه برم. خوندن فلسفه رو از قبض و بسط دکتر سروش شروع کردم. سنگین بود و ولی با ذهن من سازگاری داشت.خصوصا که نویسندش وطنی بود و به زبون خودمون حرف زده بود اما این یکی فکر میکنم به خاطر ترجمه بودنش هم هست که سنگینه. بهرحال باید خوندن فلسفه غرب رو از یه جایی شروع میکردم. بحث زمان چند وقته که برام سوال شده. و هایدگر در مورد زمان حرف زده. اما از اونجاییکه نمیتونستم مستقیما کتاب قطور هستی و زمان رو بخونم از متافیزیک لاغر مردنی شروع کردم. تازه نصف کتابش پیش گفتار مترجمه! اما از اونجایی که این پیش گفتار در مورد هستی و زمان هم هست دارم میخونم اما مثل ... توی همین پیش گفتار موندم چه برسه به اصل کتاب!
تصمیم دارم هر کتابی رو که دست میگیرم در آخر اینجا خلاصه و برداشتهای خودم رو در موردش بنویسم.
اما قبلش ذهنیتمو در مورد زمان بگم تا وقتی هستی و زمان رو خوندم بتونم بسنجم ببینم چقدر با هم ارتباط داشتند.
من مدتیه به این فکر میکنم چیزی به نام زمان وجود نداره. زمان مفهومیه ساخته خود بشر برای نظم بخشی به زندگی. و برای محاسبه زمان ابتدا و انتهی یه واقعه تکراری رو مبنای اون قرار دارند اما وقتی از این تکرار سریع اتفاقات، مثل روز و شب دور بشیم و به چرخه هستی نکاه کنیم میبینیم همه چیز به لحاظ زمانی متوقفه اما در حرکته. هیچ ابتدا و انتهایی وجود نداره. این مجموعه عظیم هستی و جهان اونقدر پایدار و دائمی به نظر میان که هزاران میلیارد سال براش هم اندازه یک ثانیه است برای ما.و این انسانها هستند که برای نظم بخشیدن به زندگیشون فاصله دو اتفاق مدوام و ابدی و ازلی رو نامگذاری کردند به نام شب و روز ماه و سال و به این خیال خام افتادند که این ابتدا و آغاز معنای کهکشانی و در نهایت خداوندی داره. برای همینه که به وجود خداوند به عنوان سرآغاز میشه شک کرد چون سرآغاز مفهومی بشری و ساخته ذهن بشره. در اصل سر آغازی وجود نداره.....
رها