چالش
نگارش در تاريخ چهار شنبه 11 مرداد 1391برچسب:, توسط رها رهجو

 نمیدونید آدم چقدر نا امید میشه ببینه کسی برای مطلبش نظر نداده . تازه قالب وبلاگش هم هی بازی دراره و رنگ زمینش درست نشه و تو احساس کنی الان دلت میخواد مدیر لاکس بلاگ الان جلوت باشه تا تو بتونی دستاتو بذاری دور گلوش و انقدر فشار بدی تا رنگ زمینت شرمنده بشه و خودش خودشو درست کنه .این کار تبلیغ وبلاگ هم انقدر برام ناخوشاینده که فکر میکنم دارم دخترمو توی بازار میچرخونم تا مگه خواستگار براش پیدا بشه. خب ولی اگه اینکارو نکنم مردم از کجا بفهمن دختر با کمالاتی دارم؟ نمیدونم چرا مثالهام هم همش حول و حوش شوهر کردن دخترا میچرخه!!!!

با این وجود از همه اونایی که نظر ندادن هم ممنونم...

نگارش در تاريخ سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:راهکارها,ترشیدگی,دختر,مادر,رفع ترشیدگی,آسیب شناسی, توسط رها رهجو

 دوستان اظهار نظر فرمودن که مطلب قبلی رو شتابزده و با کمی خشم و عقده یا یه چیزی تو این مایه ها نوشتم!! والله انکار نمیکنم با خشم نوشتم چون نا سلامتی راجع به دخترای ترشیده که پرخاشگر هم هستند نوشتم ضمن اینکه گفتم خودم هم از اون دسته  دخترای ....هستم پس به این خاطر خواستم شما هم همون حال و هوای ترشیدگی رو از نوشتارم بگیرید. تا مثل این سینماهای شصت بعدی بتونید خودتون رو کاملا در صحنه ترشیدگی و حتی به جای اون دختر ترشیده بیچاره احساس کنید. فرقی هم نمیکنه مرد باشی یا زن مهم اینه ببینی ترشیدگی چه حسی داره! اما ایراد دوم در مورد شتابزدگی، متاسفانه من  اینو هم قبول دارم ،ولی به جان شما که میخوام دنیاش نباشه(این اصطلاح چه معنی ای داره؟) همش به خاطر شما خواننده های نازنینه! چونکه میخوام قبل اینکه آخر داستانو متوجه بشید حوصلتون سر نره و یهو نذارید برید . برای همین عجله دارم زود به آخر ماجرا برسم. البته این توجیهی بود برای پوشوندن این ضعف که توانایی جذب مخاطب رو تا انتهای مطلب ندارم. چه ناراحت کننده

در مورد دلایل قبل که نوشتم و بعدا خوندم و دیدم عجب آشفته بازاریه یه دلیل رو یادم رفت ذکر کنم که حالا ذکر میکنم و اون هم خود ارتباط با جنس مخالفه اجازه بدید با شماره و مرتب بگمش:

1-    س.ک.س و رابطه با جنس مخالف اگر از روی علاقه و با روابط نرمال باشه ،_ منظورم اینه مث بعضی زن و شوهرها همش جنگ و خونریزی نباشه یه قسمتای نسبتا زیادیش عشق و مث آدم حرف زدن و از این جور چیزمیزا باشه،_ بسیار آرامش بخش و لازمه حیات هر انسانی با هر جنسیتی هست و بر خلاف نظر بعضی پدربزرگ ها و برخی علمای دین و کلا برخی دیگه اصلا یک آپشن اضافه برای سیستم زندگی نیست. مثل این میمونه (البته اگه درسای آموزش رانندگیم رو خوب یاد گرفته باشم) ماشین ترموستات نداشته باشه!! آخه شنیدم هستند راننده هایی هستند که ترموستات ماشینو برمیدارن چون فکر میکنن زیاد بدرد نمیخوره و فقط باعث کند شدن حرکتشون میشه اما غافل ازینکه این نبود ترموستات به مرور باعث استهلاک و افسردگی و پرخاشگری ماشین میشه، البته زن رو یه جورایی شبیه ماشین آرزو میکنن: وسیله ای برای سواری دادن به مردهای زندگی با کمترین سوخت و بیشترین کارایی، وسیله ای که صرفا جهت خوشگذرانی برخی آقایون تهیه گردیده!!!

برگردیم به موضوع انسانی، نبود س.ک.س و روابط عاطفی به مرور باعث استهلاک و فرسودگی میشه و به مرور این یکی هم تبدیل به یه دلیل دیگه برای ترش خلقی(وای دلم ریش شد از اینهمه ترشی که توی مطلبم استفاده کردم احساس میکنم الای بوی تمبر هندی میدم)در دختران عزیز ما میشه.

خب عزیزان تا الان مطلب فارغ از خشم و شتابزدگی بود؟ میبینید چقدر نقد خوبه؟ البته مهم اینه که من هم انسان بسیار نقد پذیر و متشخصی هستم.

در نهایت این مطلب ترش باید بگم چند تا راهکار برای خانواده ها و چندتا هم برای دخترای مبتلا به ترش شدگی ارائه میدم:

 واسه خونواده که باید بگم تقریبا برن مطلب قبلی رو بخونن و اون عوامل رو از بین ببرن. ضمن اینکه چون احساس میکنم هیچ مادری نمیاد وبلاگ منو بخونه با اجازه زیاد برای این دسته انرژی نمیذارم. اما دخترها:

خانمهایی که با من درد مشترک دارید یا فکر میکنید ممکنه در آینده به این درد مبتلا بشید باید بگم من اگه راهکار داشتم که الان این نبود وضعیتم که مجبور باشم صبح تا شب بشینم پای نت و چت و...بعدشم برم پای آینه و موهامو دونه دونه بکنم و یه چین با عمق چند سانت وسط ابروهام بکارم! خدا روزیتونو جای دیگه بده،اگه راهکاری یافتید منو هم بیخبر نذارید بخدا دعاتون میکنم...

خب همه مطالب بالا ترکیب خوشمزه ای از حقیقت و دروغ طنز آلود بود. راهکار به ذهنم میرسه اما اول دلم میخواد ببینم طرفداران بیشمار این وبلاگ نظرشون چیه. شوخی یا جدی دلم میخواد بدونم آقایون یا خانوما و حتی مادرا چه پیشنهادی برای ما دخترهای رد شده از بخت یا خوابیده روی بخت دارند؟ واقعا یه دختر بیکار یا کارمند، زیبا یا زشت، چه جور زندگی کنه که هم خونواده و هم خودش و هم خدا ازش راضی باشن؟ چطور  یه دختر میتونه احساس استقلال طلبی و هویت خودش رو ارضا کنه؟

من بیصبرانه منتظر شنیدنم فقط داد نزنید آروم هم بگید میشنوم .....

 

 

نگارش در تاريخ یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:, توسط رها رهجو

 

همانطور که در مطلب قبلی اشاره کردم گفتم دخترها (خصوصا در گذشته) اگر مجبور به تجرد ناخواسته شوند ترشرو و عبوس هم میشوند. حالا در زیر میخوام دلایل این ترش رویی رو بگم. البته ناگفته نماند که این کشف و شهود به این خاطر به من دست داده چون من خودم با 30 سال سن و تجرد تا حدی دچار همین عارضه ترش شدن شده ام! بررسی دلایل این ترشرویی با توجه به بالا رفتن سن ازدواج، به منظوربالابردن آگاهی در این زمینه است تا شاید ما دختران شاداب تر و دلچسب تری رو در خانواده خود شاهد باشیم و هم اینکه از مشکلات و تنشهای قشر بزرگی از جامعمون رو کم کنیم. 
بخشی از دلایل احتمالی این ترشرویی و یا به عبارت امروزی تر تلخ خویی و افسردگی به شرح زیر هستند:
1-بدلیل نادر بودن مجرد ماندن دختردر خوانواده ها در گذشته ونوپدید بودن این عارضه در دهه حاضر،هنوز هیچ چهارچوب از پیش تعیین شده ای برای تعریف این وضعیت و به درستی سر کردن با این وضعیت در خانواده ها وجود نداشته و ندارد. یا ساده تر بگم خونواده ها هیچ ذهنیتی در چگونگی رفتار با یک دختر مجرد در سنین بالاتر ندارند و همان   نوع رفتار که در کودکی با فرزند خود داشته اند را قالبا درسنین بزرگسالی با اندکی تغییرنیز پیش میگیرند . رفتار بمانند یک کودک با دختران در سنین بلوغ و جوانی ، آسیب های بسیار جدی به روحیه و شخصیت دختر زده و منجر به افسردگی و عبوس تر شدن وی می انجامد.
2-انسانها از سنین کودکی شروع به بازیابی هویت خود و کسب استقلال میکنند که با توجه به  ضعف عقلانی و جسمانی کودک این احساس توسط والدین کنترل و هدایت میگردد. اما در سنین بزرگسالی این کنترل باید به کمترین حد خود برسد و این امربه طور طبیعی در پرتو ازدواج با کسب اختیارات لازم و یا جبران آن با در اختیار گرفتن اختیار فرزندان یا کوچکترها، تا حد زیادی محقق میشد اما در دختران مجرد به دلیل بالا وهمچنین جنسیت وی  و ذهنیت والدین مبنی بر اینکه فرزند خصوصا دختر در خانه در هر سنی میباید تحت اوامر و تشخیص صلاحیت های والدین باشد این حس طبیعی و لازم دختر را در وی تقریبا به طور کامل میکشد و دختر که هیچ عرصه ای برای ابراز هویت و استقلال خود نمیبیند به در خورد فرو رفتن یا پرخاش کردن  و به قولی غر زدن در غالب امور می پردازد. چرا که با توجه به جامعه سنتی ما تنها میدان ابراز وجود دختران خانه ، مدیریت آن و همچنین حوزه شخصی است. والدین با زیرپا گذاشتن حق استقلال ،حق مشارکت و تصمیم گیری وی در این امورو همچنین  برسمیت نشناختن حوزه خصوصی و حق تصمیم گیری دختران در بسیاری امور شخصی ، دختر را در این وضعیت به موجودی منزوی و یا پرخاشگر و بد خلق تبدیل میکنیم.
3-در نهایت زندگی طبیعی برای هر فردی با هر جنسی و هر شرایطی مثل همسر یا فرزند بودن و...(اما در سنین بزرگسالی(با توجه به مضمون این گفتار) که شامل حداقل 18 سال میباشد)، با حفظ و رعایت یک سری حقوق طبیعی میسر است که شامل: استقلال رای، رعایت احترام ،حفظ حوزه شخصی و شان کلی هر فرد در ارتباط میان افراد است . چه اگر این حقوق رعایت نشود باید منتظر انحراف در شخصیت افراد و رفتار فیمابین باشیم.
4-زندگی امروزه از قالب سنتی خود به معنای امیر و مامور یا عبد و عبید و حاکم و محکوم بدر آمده و تبدیل به هم رایی ،هماهنگی و  مشارکت همگان با هر ویژگی ذاتی و غیر ذاتی در سطوح تقریبا یکسان شده است و اگر این قالب جدید در زندگی های خصوصی رعایت نشود و همچنان به استناد دلایل از اعتبار افتاده و غیر قابل کاربرد سنت گذشته بخواهیم زندگی مدرن امروزی را اداره کنیم بی شک باید منتظر انقلابهای ناخوشایند خانوادگی و زیان های گاها برگشت ناپذیر نیز باشیم.
5-زندگی میان انسانهای بزرگسال با تحکم و فرمانروایی یک یا دو نفر و فرمانپذیری سایرین حتی اگر نسبت والدینی و فرزندی میان آنها برقرار باشد محکوم به شکست و تجزیه است که این تجزیه میتواند به اشکال مختلفی بروز کند مثل فرار دختران، ازدواجهای اجباری نه به اجبار والدین که به اجبار فرد بر خودش،خودکشی،دیگر کشی و یا  سرکشیهای نامتعارف و در نهایت انزوا و گوشه گیری از جمع. البته این حالتها با وضعیت دختران با توجه به محدود بودن عرصه ابراز وجودی انطباق بیشتری را داراست.
ادامه این مطلب باز هم در شبهای آتی

 

اینبار میخوام از یه موضوع ناخوشایند حرف بزنم. تا حالا فکر کردید چرا به دختری که از سن ازدواجش میگذشته میگفتن ترشیده، اما  برای پسر ها چنین لفظی نیست؟ نهایتا بگن میگن پیر پسر!
من به معنای این کلمه . به زندگی سنتی و مدرن و وضعیت دخترها خیلی دقت کردم. البته نمیگم تحقیق گسترده روش انجام دادم ولی با فکر به نتیجه ای رسیدم که اونو بیان میکنم.
شاید همه ما فکر کنیم ترشیده از اونجهت گفته میشه که یه میوه وقتی میرسه و چیده نمیشه یواش یواش فاسد میشه یا به قولی میترشه!و چون  غالبا دخترها رو بامیوه قیاس میکنن وقتی از سن چیدنشون میگذره بهشون میگن ترشیده.من به این نتیجه رسیدم اصولا واژه ترشیدگی رو از نسبتش با فساد در میوه یا لبنیات نگرفتند. واژه ترشیدگی احتمالا نسبت مستقیم با خلق و خوی دخترها در سنین بالا که دیگه امیدی به ازدواج ندارند، داره  یا در اصل بگم داشته.
دختر از حیث زن بودن، موقعیت و جایگاهش با توجه به سنش چهارچوب تعریفی خاصی داشته:
 یک موجود نجیب و سربه زیر و گوش به فرمان در دوران کودکی و کمی نوجوانی بعد از اون یک همسر سربه زیر و گوش به فرمان و نجیب اما مدبر وکدبانو در دوران پس از ازدواج!
 کسی که خودش و همه دنیاش باید وقف خونه، همسر، فرزند واحتمالا والدین پیر همسر یا خودش و در نهایت عبادت میبود. این تعریف یه زن نجیب و ایده آل بود. در دوران قبل از ازدواج به دلیل صغر سنی و ضعف فیزیکی ،نظارت همه جانبه و شدی از سوی والدین و برادران و درگیر ی کامل در همین ایده الها کمتر دختری از این چهارچوب خارج میشد اما بعد از ازدواج به دلیل افزایش سن و رشد توانمندیهای کلامی و بدنی و همچنین داشتن مسئولیت با نظارت  مستقیم بسیارکمتر نسبت به گذشته و تقلیل این نظارت مستقیم به همسر،  زن ناخواسته از آزادیهای بیشتری برخوردار میشد ضمن اینکه فشارهای وارده ناشی از محدودیتهای گذشته و حاضر  رو با اعمال همین محدودیت ها بر فرزندان خودش ، همچنین بابدست گرفتن اختیار فرزندان ، به نوعی جبران میکرد. به همین دلیل این گشودگی پس از ازدواج و این حد از آزادی،  خصوصا مختار بودن در تعیین حداقل جرئیات زندگی منجر به انبساط خلق در زنان نسبت به دوران تجرد در همان سنین  میشد . اما اگر این قاعده معمول ازدواج دختر در سنین خاص بنا به هر دلیلی که قاعدتا شامل نازیبایی، معلولیت، یا مطرود بودن خونواده و... است، شکسته میشد و دختر بنا به این دلایل یا دلایل دیگرکه همگی قاعدتا ناخوشایند هستند، امید به ازدواج را از دست میداد ناچار به تحمل شرایطی میشد که این شرایط منجر به ترش خویی یا تند خویی و عبوس شدن دختر برای باقی عمر وی میشد.
ادامه این بحث درشبهای آتی.....
 
رها
نگارش در تاريخ پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:زمان, هستی,هایدگر, متافیزیک چیست,فلسفه, سروش, قبض و بسط, توسط رها رهجو

 

کتاب متافیزیک چیست؟ اثر هایدگر رو دارم میخونم. هر دو صفحه که میخونم نیاز پیدا میکنم 20 دقیقه راه برم. خوندن فلسفه رو از قبض و بسط  دکتر سروش شروع کردم. سنگین بود و ولی با ذهن من سازگاری داشت.خصوصا که نویسندش وطنی بود و به زبون خودمون حرف زده بود اما این یکی فکر میکنم به خاطر ترجمه بودنش هم هست که سنگینه. بهرحال باید خوندن فلسفه غرب رو از یه جایی شروع میکردم. بحث زمان چند وقته که برام سوال شده. و هایدگر در مورد زمان حرف زده. اما از اونجاییکه نمیتونستم مستقیما کتاب قطور هستی و زمان رو بخونم از متافیزیک لاغر مردنی شروع کردم. تازه نصف کتابش پیش گفتار مترجمه! اما از اونجایی که این پیش گفتار در مورد هستی و زمان هم هست دارم میخونم اما مثل ... توی همین پیش گفتار موندم چه برسه به اصل کتاب!

تصمیم دارم هر کتابی رو که دست میگیرم در آخر اینجا خلاصه و برداشتهای خودم رو در موردش بنویسم.

اما قبلش ذهنیتمو در مورد زمان بگم تا وقتی هستی و زمان رو خوندم بتونم بسنجم ببینم چقدر با هم ارتباط داشتند.

من مدتیه به این فکر میکنم چیزی به نام زمان وجود نداره. زمان مفهومیه ساخته خود بشر برای نظم بخشی به زندگی. و برای محاسبه زمان  ابتدا و انتهی یه واقعه تکراری رو مبنای اون قرار دارند اما وقتی از  این تکرار سریع اتفاقات، مثل روز و شب دور بشیم و به چرخه هستی نکاه کنیم میبینیم همه چیز به لحاظ زمانی متوقفه اما در حرکته. هیچ ابتدا و انتهایی وجود نداره. این مجموعه عظیم هستی و جهان اونقدر پایدار و دائمی به نظر میان که هزاران میلیارد سال براش هم اندازه یک ثانیه است برای ما.و این انسانها هستند که برای نظم بخشیدن به زندگیشون فاصله دو اتفاق مدوام و ابدی و ازلی رو نامگذاری کردند به نام شب و روز ماه و سال و به این خیال خام افتادند که این ابتدا و آغاز معنای کهکشانی و در نهایت خداوندی داره. برای همینه که به وجود خداوند به عنوان سرآغاز میشه شک کرد چون سرآغاز مفهومی بشری و ساخته ذهن بشره. در اصل سر آغازی وجود نداره.....

رها

 

 

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد