چالش
نگارش در تاريخ پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:رمضان,روزه داری, روزه, دلیل روزه, عکس,چالش, توسط رها رهجو

بهتره به جای اینکه برای نوشته هام دنبال مشتری باشم و سعی کنم یه جوری حرف بزنم که ؛ از تحصیلکرده گرفته تا آدم های متوسط و حتی پایین، همه خوششون بیاد، سعی کنم یکم خودم باشم و بیشتر به این فکر کنم که مطالبم از نظر خودم و اونایی که واقعا نظرشون برام مهمه ارزشمند باشه. اگر کار ارزشمندی انجام بدیم حتما در نهایت جایگاه خوبی هم براش پیدا میشه. البته امیدوارم مثل کار برخی هنرمندا بعد از مرگم نباشه!!!!!!

میخوام یه چالش که شاید متداوله و همه یه جورایی باهاش برخورد کردن رو اینجا بذارم، برام مهمه بدونم بقیه چه جوابایی برای این مسئله پیدا کردن!:

چالش2: به زودی ماه رمضون میاد و خیلیا روزه میگیرن. بعد از 33 سال که بمعنای تغییر شگرف توی سبک زندگی و نیازهای اجتماعی،اقتصادی و انسانی هست، ماه رمضون به سخت ترین دوران خودش برگشته.16 ساعت هیچ نخوردن که به استثنای جند ساعت اول ، دائما در تب و تاب و انتظار رسیدن افطار و خوردن و خصوصا آشامیدن به سر بردن  و بعد از افطارهم عملا پرداختن به خوردن و آشامیدن! گوئی که رمضان به جای اینکه انسان را از خوردن و آشامیدن دور کنه اونو به انجام و فکر کردن در این باب بیشتر سوق میده و تمام دغدغه روزه دار خوردن و یا تهیه خوردنی برای این فاصله کم میشه خصوصا اینکه توانایی روزه دار برای انجام کارهای متداول روزمره بسیار پایین میاد و عملا کار کردن که در اسلام خیلی تشویق و توصیه شده شدیدا تحت تاثیر منفی قرار میگیره.

 سوال من اینه شما فکر میکنید دلیل خداوند برای تعیین چنین تکلیفی دقیقا چیه؟ و آیا این دلایل در مقیاس کلان عملی شدند؟

ومهمترین سوال : صادقانه بگید آیا به نظر شما اگر خداوند روزه داری رو نمیگذاشت و یا از سختی اون کم میکرد آیا تفاوت خیلی فاحشی در انسانیت و وقایع انسانی جامعه ما با حالت فعلی پیش میومد؟

 مثلا یکی از دلایل ذکر شده درک  رنج گرسنگان است!!سوال: آیا به لحاظ آماری جوامع مسلمان نسبت به سایر جوامع گرسنگان کمتر یا خیرین بیشتری دارند؟

و دلایل دیگه که شما باید بگید. واقعا دلم میخواد اگه کسی نتیجه عینی و عملی ای از روزه داری خصوصا توی این فصول گرفته اینجا بیان کنه.

لطفا از هرگونه توهین، تحقیر و یا تخریب در حق هر کس و یا عقیده ای بپرهیزید.من مشتاقانه منتظر شنیدن نظرات شما هستم

نگارش در تاريخ سه شنبه 27 تير 1391برچسب:منحصر به فرد, جامعه شناس, وبلاگ نویس, دردهای زندگی, چالش, , توسط رها رهجو

 

راستشو بگم با اینکه احساس میکنم  منحصر به فردم ولی نمیدونم چرا اولش میخواستم توی وبلاگم از غصه هام بگم یا دردو دل کنم یا از پریشانیهای فکرم بگم !!فکر میکردم اگه اینچیزا رو بنویسم همه جذبش میشن و با دردهام همراهی میکنن و حتی چیز یاد میگیرن ولی به خودم  گفتم بهتره یه سری بزنم ببینم وبلاگهای بقیه  در باب چیه؟! با کمال شرمندگی باید بگم با وجود همه اعتقادم به منحصر به فرد بودنم ، اکثریت همون کاری رو کرده بودن که من میخواستم بکنم و در ابن لحظه یکم بهم بر خورد تازه فهمیدم بدجور منحصر به فرد نیستم!!! نمیدونی چقدر وبلاگ دیدم با این عناوین: یادداشت های من، خاطرات من، دردهای من،کوفتهای من، چرندهای ذهن من و قس علی هذا................

مطالب همشون با اون آهنگهای جانسوز انقدر غم انگیز بودند که اشکم رو درآوردن.بدترین قسمتش اینه که نوشته هاشون بنظرم خیلی خوب بودن و من نمیتونستم رو دستشون بلند شم و این یعنی منحصر بفرد نبودن که ازش بیزارم!!!!

با خودم گفتم واقعا لازمه منم دردهام رو به اینهمه درد با این وضعیت جامعه و حکومت  اضافه کنم؟  من بعنوان اهممم اهممم یک جامعه شناس (البته تازه توی کنکور ارشد قبول شدم و قبلش هم یه رشته دیگه بودم) باید از درد جامعه کم کنم یا زیاد؟

برای همین سعی کردم به روی خودم نیارم که مث همه بودم و بازم بخودم تلقین کردم که؛  نه رها جون تو هنوز منحصر بفردی خب بیا و وبلاگتو راجع به یه چیز دیگه بنویس.و از چالش نوشتم .....

اما با ز دیدم این کرم درونم نمیذاره که از زندگیم که هنوزم احساس میکنم منحصر بفرده ننویسم. احساس میکنم گفتن برخی نکات میتونه اموزنده باشه و میتونه اون حس خودخواهی منو ارضا کنه!!

برای همین تصمیم دارم دردهام ر و زندگیم رو جوری بنویسم که به جای گریه، لبخند رو روی لبای قشنگتون بیاره. میخوام همه مطالبم هدفمند نوشته شده باشه البته نه مثل یارانه ها به هدف پر کردن جیب برخی و خالی کردن جیب یه عده دیگه! هدف من حل کردن چالشها و مشکلاته و ارتقای روحیه. من علاقه زیادی به مردمم دارم برای همین رفتم سراغ جامعه شناسی و همه آرزوم اینه بتونم توی این رشته موفق باشم و به جامعه ام برای دستیابی به نیکبختیها کمک کنم.

همینجا از همه میخوام یه آمین از ته دل بگن

آمین

 

نگارش در تاريخ دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, توسط رها رهجو

چالش شماره 1 رو قرار بود در مورد غیبت کردن و تعاریف و مصادیقش بنویسم اما هر چه جلوتر رفتم دیدم ای بابا نوشتن در مورد چالشهای تعریفی و کاربردی یه غیبت ساده داره به یه مثنوی 70 من تبدیل میشه !!! درحالیکه وقتی درحال غیبت کردنم به نظرم این فعالیت مفرح انقدر پیچیده به نظر نمیاد! ولی باور کنید بعد از بررسی هایی که من کردم وقتی غیبت میکنیم در حقیقت داریم یه فرایندپیچیده رو انجام میدیم که فقط یه مهندس غیبت شناسی میتونه بفهمه غیبت کردیم یا تحلیل یا حرف معمولی و.....و از اونجایی که مطلب غیبت شناسیم داشت به یه کتاب تبدیل میشد و من در خوانندگان عزیزم هنوز چنینی اشتیاقی ندیدم و نمیبینم که بیشتر از 10 خط خوندن رو تحمل کنند (البته شاید، شاید ها!! به خاطر اینکه من هنوز خواننده ای ندارم) و چالش شماره یک هم مثل ویترین برای مغازه چالش فروشیم خواهد بود، به این نتیجه رسیدم که باید یه چالش خوشگلتر و تر و تمیزتر که سهل الوصول تر هم باشه تو ویترینم بذارم و وقتی که تونستم تعداد زیادی از دوستان عزیزم رو بواسطه این همه "تر" تو مغازه بکشونم اونوقت میتونم جنسهای بنجلم رو هم قالب دوستان کنم.

برای همین چالش شماره یک میشه اینی که این زیره:

چالش 1: توی زندگی شما دوستای عزیزم چه چیزی تا بحال یه مسئله پیچیده و احتمالا لاینحل بوده؟

تا حالا توی موقعیتی گیر کردید که نتونید براش جوابی پیدا کنید؟ یا اگه جوابی بوده اون جواب برای شما قانع کننده نبوده! بنویسید، از سوالهای ذهنتون تا خاطرات پرسش انگیز.

شاید اینجا در مورد چالش شما بحث شد و اونوقت به جوابی در خور رسیدیم.

شاید اینجوری بتونیم چالش های جالب تر و متداولتری پیدا کنیم.

و شاید در نوع مطرح کردن چالش با روشهای متمایزی آشنا شدیم.

یا شاید چالش من چالش شما بود و به این طریق با همدردی آشنا شدیم

و در نهایت شاید در حل چالش ها توامندتر شدیم

از دیدن تک تک نظرات بینهایت خوشحال خواهم شد در صورت استقبال زیاد شما عزیزان هر ماه به قید قرعه یک بوسه از راه دور به برنده هدیه میشود.

به امید دیدار شما پای صندوقهای رای........

 

رها

 

نگارش در تاريخ شنبه 23 تير 1391برچسب:, توسط رها رهجو

 

چالش چالش چالش.......

 

اولش که این لاگ رو ایجاد کردم همه چیز برام واضح بود اینکه چیکار میخوام بکنم و چالش چیه و استفاده از این لغت چه مواقعی کاربرد داره!   ولی الان هر چه بیشتر این کلمه رو تکرار میکنم کمتر برام معنی داره!!!!!!!!!!!!

 

چالش یه جورایی باید از چالیدن بیاد، به معنای حفر کردن. چالش شاید یه چاله است که ما یهو سر راهمون میبینیم ،یه جوری که باعث میشه توقف کنیم و احتمالا هم اولش با دهن باز به اون چاله بی معنی و بیجای وسط راهمون نگاه کنیم و بگیم: آخه اینجا هم جا بود تو رو کندن؟؟؟!!! 

 

شاید هم چالش اینجوریه که  یه روزی ما داریم توی راهمون میریم اما بیخبر ازینکه سرراهمون یه چاله بیمعنی کنده شده و از اونجائیکه ما همیشه مطمئن و معتقد به سلامت مسیرمونیم برای همین لزومی به دائما نگاه کردنش نمیبینیم،به همین دلیل در لحظه رسیدن به چاله احتمالا داریم آسمونو یا درختا رو نگاه میکنیم ....که یهو میفتیم توی این چاله اونوقته که سرمون رو بالا میگیریم میبینیم که به چالش کشیده شدیم!!! 

 

به نظر خودم که گزینه دوم درست تره اما تعبیر کردن معنای چالش خودش میتونه یه چالش برای ما باشه که بهش فکر کنیم و معنای درست و دقیقشو پیدا کنیم و شاید بفهمیم تا الان چقدر در مورد معنا و زمان استفاده از این لغت اشتباه میکردیم!

 

با همه این تفاصیل دوست دارم هر هفته موضوعی رو برای به چالش کشیدن هر آنچه میتواند به چالش بکشد مطرح کنم تا همه در حل و تشریح موضوع تلاش کنیم و مطمئنم اینکار برای ما درسهای بسیار بزرگی خواهد داشت، و البته بی شک خوشحال میشم شما هم موضوعاتی رو برای هفته های بعد برای به چالش کشیدن پیشنهاد کنید. این موضوعات میتونن زایییده ذهن باشن یا یک پیش آمد واقعی در زندگیمون، مهم قدرت اون موضوع در به چالش کشیدن ماست.

 

به امید هفته های پر بار و چالش انگیز.................

رها